www.khoddargiriha.blogspot.com
۱۳۹۰ آذر ۱۲, شنبه
۱۳۸۸ آذر ۱۶, دوشنبه
اگر گرسنگی هم مثل ص.ک.ث با انواع و اقسام تابو های اجتماعی روبرو می شد حتمن می رسیدیم به روزی که کسی خواب ببیند آرشه را روی ویولن می کشد و روانکاوش تعبیر کند او در حسرت ران گوسفند است
آرتور کوستلر- گفتگو با مرگ-نشر نی
۱۳۸۸ آذر ۱۲, پنجشنبه
۱۳۸۸ آذر ۹, دوشنبه
!!!!
!
۱۳۸۸ آبان ۳۰, شنبه
لعنت به اسم ها
این جمله از کیست ؟ جورج برنارد شاو ؟ شفیعی کدکنی ؟ مارکز ؟ نیما یوشیج؟!
این جمله ازآیت الله خامنه ای است .
دفعه ی دیگری که خواستید متنی ، نوشته ای ، یا جمله ای را ببینید و بخوانید ، چشمانتان را به گوینده اش خیره نکنید .
اسم ها مهم نیستند
۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه
How does it feel
How does it feel
To be without a home
Like a complete unknown
Like a rolling stone?
Bob dylan- Like a Rolling stone
....فیلسوف یونانی که پابرهنه و ملبس به ردایی - که از زندگی دنیایی تنها داراییش بود - زندگی سادهای را می جست و چنان بی قید و نسبت به تعلقات دنیوی بی تفاوت بود که آزادانه ، در بشکهای میزیست. او که مادیات برایش بی ارزش بود؛ تنها برای معاش خود در قبال پند و اندرز حکمت آمیزی که به مردم میداد به قرص نانی بسنده میکرد. از این رو او را فیلسوف گدا نیز میگویند. دیوژن دارای طنزی گزنده و بیاعتنا به مقام های دنیوی و افتخارات زمانه بود چنانچه زمانی که اسکندر کبیر(اسکندر مقدونی) که به دیداردیوژن رفته بود؛ از او پرسید که آیا نیاز به چیزی داری؟ دیوژن در پاسخ گفت: «بلی، خواهش میکنم از جلوی آفتاب من کنار برو.»
درویشی مجرد به گوشه ای نشسته بود. پادشاهی برو بگذشت .درویش از آن جا که فراغ ملک قناعت است سر نیاورد و التفات نکرد. سلطان از آن جا که سطوت سلطنت است برنجید و گفت این طایفه خرقه پوشان امثال حیوان اند و اهلیت و آدمیت ندارند وزیر نزدیکش آمد و گفت ای جوان مرد سلطان روی زمین بر تو گذر کرد چرا خدمتی نکردی و شرط ادب به جای نیاوردی؟ گفت سلطان را بگوی توقع خدمت از کسی دار که توقع نعمت از تو دارد و دیگر بدان که ملوک از بهر پاس رعیت اند نه رعیت از بهر طاعت ملوک گرچه رامش به فرّ دولت اوست.
گلستان سعدی
۱۳۸۸ آبان ۲۶, سهشنبه
اما من نمی خواهم در مورد بحث این دو گروه با هم صحبت کنم ، بلکه می خواهم یکی از روش های بحث را نقد کنم . یکی از انتقادات فراوانی که همیشه از جانب بی دینان به دینداران شنیده ام این است که اساس دین بر پایه جنگ خون خون ریزی است و با مراجعه به تاریخ پی خواهیم برد که مسجدو کلیسا و کنیسه ، چه خون هایی که نریخته اند .از جنگ های صلیبی مثال می آورند و حمله ی اعراب به ایران و مصر . جمله ی معروفی است که هیچ فیلسوفی یک کشیش را نکشته ولی یک کشیش هزاران روشن فکر و فیلسوف را به قتل رسانده .
به طور خلاصه اکثر بی دینان ( به نظر من ) اخلاق و منش دینداران را وابسته به قوانین وارد در دین آن ها می دانند .
این مشکل بحث است.
بیاییم به تاریخ 50 ساله ی اخیر نگاه کنیم . به قتل هایی که صورت گرفته ، به جنگ هایی که رخ داده . و ببینیم که دین داران بیشتر کشته اند یا بی دین ها .
تا جایی که من یادم می آید استالین یک بی خدا بود ، قتل عام هم تا دلتان بخواهد کرد ، سربازان آلمانی را هم کشت ، کلیسا ها را هم تخریب کرد ، مسلمانان را هم تبعید
چائوشسکو دیکتاتور رومانی یک بی خدا بود.
انور خوجه یک بی خدا بود.
پل پوت بی خدا بود.
رهبر کره شمالی هم امروز ، یک بی خداست.
در نیم قرن اخیر ، با خدایان بیشتر کشته اند یا بی خدایان ؟ قرار بود بی خدایان نماد مدرنیته باشند ، پس چرا قتل عام حاصل از بربریت توسط آن ها انجام شد ؟
اشتباه می کنید اگر فکر می کنید می خواهم جنگ و کشتار ادیان را زیر سوال ببرم. من می خواهم بگویم که اگر دینداران کشته اند ، بی خدا یان هم کشته اند ، اتفاقا روشنفکران را هم کشته اند ، مخالفانشان را هم .
می خواهم بگویم کشتن و قتل عام و سوء استفاده ، ربطی به اسلام مسیحیت و بودا و آتئیسم ندارد ، ربطی به خدا و بی خدا ندارد ،مشکل جای دیگری است . مشکل قدرت است . مشکل اراده ی قدرت است.
اگر بی خدایان تا 50 سال پیش کم تر از دین داران کشته بودند ، لزوما به این دلیل نیست که انسان های پاک و منزه تری بوده اند. اقلیت مظلوم است ، چه اخوان المسلمین باشد ، چه هم. ج.ن.س گرایان مقیم تهران
مظلومیت بی خدایان نه از بهر مدرن بودن ، که از بهر بی قدرت بودن بوده . اساسا بحث حرص به قدرت معطوف به دیدگاه های فلسفی نیست ، مربوط است به ذات انسان ، که بی خدا و با خدا نمی شناسد .
این ها را گفتم تا دو چیز را به عرض برسم . اول آن که دین دار و بی دین در مجموعه ی بزرگتری از فلسفه ی ذهنی شان طبقه بندی می شوند که اسمش موجودی است به نام انسان. موجودی حریص به قدرت و سوء استفاده کننده به آن . چه با خدا به حکومت برسد و چه بی خدا ، از مذهبش سوء استفاده خواهد کرد ( تا به امروز که این طور بوده)
دوم آنکه در بحث فلسفی نباید اشخاص را درگیر کرد . نمی توانیم اصل اسلام را ببریم زیر سوال ، برای آن که مثلا در حمله به ایران چشم مردمان را در می آوردند ( مثلا ) نمی توانیم آتئیسم را زیر سوال ببریم چون بابایی به نام استالین به اسم متریالیسم مردم را به کار در سرما وادار می کرده . چون به نظر من فلسفه مستقل از اشخاص است و راه تحلیل فلسفه ، نه در تحلیل افراد معتقد به آن ، بلکه در تحلیل مبدع آن و اثر اصلی آن فلسفه است .
شاید از همین روست که مارکس ادعا می کند که من مارکسیست نیستم .
شاید اکر محمد بیشتر زنده می ماند اعلام می کرد که من مسلمان نیستم.