اصولا در مقابل وقوع هر جنگی عده ای به طور سنتی ضد جنگ می شوند. ذات جنگ در آن است که ضد خود را که در حال عادی بسیار کم رمق و کم فروغ است ، زنده و بیدار می کند. طنز تلخ است که ضد جنگ دقیقا زمانی سر بر می آورد که دیگر به وجودش نیازی نیست ، زمانی که جنگ است.
به اعتقاد من مبارزه با جنگ و جنگ طلبی ، نه در دوران جنگ ، که باید بسیار قبل تر از این حرف ها وجود داشته و فعال باشد . ضد جنگ بودن در دوران جنگ ، خود عکس العملی است وجدانی در مقابل عملی که می شد جلویش را گرفت ، اما گرفته نشد. تظاهرات های ضد جنگ نمایشی است برای آنکه نشان دهیم که در وجود ما ، در عقل ما ، بوزینه تکامل پیدا کرده و ما حدقل ، مقداری انسانیم. اما این چیزی جز عکس العملی از روی عذاب وجدان نیست . تظاهرات رفتن آسان ترین و بی دردسر ترین کاری است که در مقابل جنگ می توان کرد. اما چه می توان گفت که ذات انسان بر یافتن کوتاه ترین راه و ذات انسان بر فریب خود و شاد شدن از این فریب استوار است . این دسته تظاهرات عملی است مانند جمع کردن اعانه برای مردم در حال موت آفریقا ، چیزی مثل انداختن پول بر صندوق صندقات .
خوب می دانیم که راه مقابله با فقر ، فرستادن حتی 2 میلیارد دلار به کنیا نیست . خوب این را می دانیم . اما با توجیه کردن هایی از قبیل اینکه من که توانایی دیگری ندارم ، با یک لبخند سرشار از محبت ، پول را به داخل صندوق می اندازیم تا آفریقا را نجات دهیم ، یا کودکان آفریقایی را از فقر نجات دهیم.
ممکن است جلوی جنگ ویتنام گرفته شود ، ممکن است امریکا از عراق بیرون بیاید ( فراموش نکنید که در هر دو حال آمریکا وارد شده و ما تنها سعی داریم او را کمی زودتر از ان جا بیرون بیاوریم ) اما ذات جنگ تغییری نخواهد کرد . می دانید چرا؟
چون تظاهرات ضد جنگ تاثیری بر ذات بد بودن جنگ ندارد . و چرا ندارد ؟
تظاهر کنندگان بر این نکته واقفند که حمله به عراق اشتباه بوده. و این گام مثبتی است. اما بگذارید سوال را جذاب تر کنیم . به نظر تظاهر کنندگان جنگ عراق چرا اشتباه بوده ؟ به دلایل اخلاقی ؟
به نظر من به جز عده ی اندک و ثابتی ،دلیل باقی مردمی که بعد از وقوع جنگ به تظاهرات علیه آن می آیند ، نه احساسات لطیف و انسان دوستانه ، که بر اثر اشتباه بودن ( و اشتباه شدن ) جنگ وقوع یافته است . و این اشتباه بودن ، نه کشتن انسان های دیگر ، بلکه از روی جملاتی چون مردم آمریکا دیگر تحمل کشته شدن عزیزانشان را ندارند ، هزینه های آمریکا در جنگ عراق فلان قدر شده ، آمریکا نباید پایش را در جایی می گذاشت که نمی دانست همسایه اش چه قدرتی دارد ، آمریکا نباید خود را درگیر جنگی به این طولانیی می کرد نتیجه گیری می شود.
بهتر بگویم ، اگر آمریکا در جنگ با عراق شرکت می کرد و در آنجا به طریقی خاص ، هیچ سرباز آمریکایی کشته نمی شد ، و مثلا تعدادی چاه نفت هم تحت کنترل آمریکا در می آمد و هم چنین رشد اقتصادی آمریکا مثلا 2 درصد افزایش می یافت ، جمعیت تظاهر کننده بسیار بسیار کم تر از حالا بود.( اگر وجود داشت ). چون آن ها نه برای بد بودن خود جنگ ، بلکه برای سود نداشتن جنگ این چنین مشتاقانه به خیابان ها میریزند .
چامسکی می گوید :
جز دانشجویان گروهی را نداریم که در مقابل جنگ موضع اصولی گرفته باشد . منظورم مخالفت با جنگ است . اما نه به دلیل هزینه اش یا چون شکست خورد ،یا چون مغایر منافع ملی بود و حتی نه به علی وحشیانه بودنش .بلکه مخالفت بر پایه ملاحظاتی که به اعلام انزجار جهانی از تجاوز شوروی به چکسلاواکیمنجر شد : ....یعنی مخالت بر اساس این اصل که هیچ قدرت بزرگی ، حتی به نیکوکاری ایالات متحد ،حق و صلاحیت آن را ندارد که به زور درباره ساختار اجتماعی و سیاسی ویتنام یا هر کشور دیگری تصمیم بگیرد و حق ندارد نقش قاضی و مجری بین المللی را بازی کند
۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه
ضد جنگی که ضد جنگ نیست
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
12 نظرات:
کمی تا قسمتی باهات موافقم. ولی من هیچ وقت نمیتونم برای یه پدیده اینطوری نسخه بپیچم. دست خودم نیست. نوشتههای علی خادمی هم به نظرم اینطوریه. یعنی یه نتیجهگیری خیلی روشن توش داره. البته که پشتش هم استدلال هست. ولی استدلال یک قضیه واضح رو به چالش میکشه. گاهی هم یک تئوری سستپایه رو مثل یک اصل در میآره. یعنی میخوام بگم راه رو باز میذاره.
ولی دنیا همهی اونچیزی نیست که ما میبینیم. این نظر منه. برای همین نمیتونم نسخه بپیچم.
حرفت قبول ولی تو فقط به این سول جواب بده که اگر جنگ آمریکا برای مردم آمریکا پر سود بود ، تظاهرات ضد جنگی برگزار می شد ؟
من میگم نمی شد چون اگر قرار بود بشه سر اتفاقات و حوادث دیگه ای که افتاده و به نفع آمریکایی ها هم بوده، می شد
این تطاهرات ضد جنگ یه جورایی یه امر اخلاقی به حساب میاد
حتمن هم میدونی ریشه اخلاق در منفعت و لذته
برای همه اینجوریه ، دزدی بده چون منافع منو دچار مشکل میکنه ، قتل ناپسنده چون لدت زیستن رو از من میگیره و ....ه
اصول اخلاقی هم بشدت نسبی هستند
پس این رفتار بدنه اجتماعی امریکا هم طبیعیه
@@@@
در مورد جنگ
همیشه یه امر غیر اخلاقی نیست
اصلا هم قبول ندارم که ذاتا یه چیز بده (جنگ)ه
درسته توی جنگ درد هست ، اوارگی هست ولی گاهی لازمه و کاملا اخلاقیه
مثل حمله ای که ارتش امریکا به افغانستان کرد
یا حتی عراق
جنگ یه جور رابطه اجتماعیه
یه رابطه اجتماعیه درد ناک
قبول ، روابط اخلاقی بر حسب منافعند ، یعنی تو می گی من دوست ندارم لذت زندگی رو از دست بدم پس نمی خوام کسی منرو به قتل برسونه
ولی اگه بگی من می خوام از زندگی لذت ببرم و می دونم که بقیه آدم ها هم همین رو می خوان ولی برای من قتل فقط موقعی بده که منو بکوشن ، بقیه به تخمم.
ضمنا اگه به نظرت جنک یه پدیده اجتماعی نه همیشه بده ، پس چرا تظاهرات ضد جنگ امر اخلاقی به حساب میاد ؟
اگر خود جنگ یه عمل اخلاقیه چجوری ضدش هم عمل اخلاقیه ؟
ضمنا من می تونم اثبات کنم که همون طوری که حنگ همیشه بد نیست ، دزدی و قتل هم همین طورند و ممکن کارهای لازم ولی دردناکی باشند . ولی نه هر قتل و دزدی ، و نه هر جنگی .
جنگ عراق و افغانستان غیر اخلاقیه چون پشت دلیل ظاهریش دلیل های کثیفی وجود داره . و اگه این امر اخلاقی بود نیازی به مخفی کردن دلیلش نبود .
به یه چیزی توجه نداشتی شما تو کامنت اول
تو خط پنجم من اذعان کردم که : اصول اخلاقی بشدت نسبیه
اخلاقیات نسبی است و در طول تاریخ یا در جوامع مختلف بر روی یک عمل مشخص قضاوتهای متضاد میشه
حالا این تاریخ میتونه دوره 8 ساله جرج بوش باشه
خوب ممکنه یه روز جنگ اخلاقی باشه( ضامن منافع من) خوب باز هم ممکنه یه روز دیگه تبدیل بشه به یه امر کاملا غیر اخلاقی ( اون روز که لذت و منافع منو تهدید کنه) حالت دوم که رخ بده تطاهرات ضد جنگ امر اخلاقی میشه
کاملا باهات موافقم
اگر سربازان امریکایی کشته نمی شدن و اگر اقتصادآمریکا مشکل نداشت
مردم این کشور نه علیه جنگ ویتنام راهپیمایی می کردن و نه جنگ عراق
.
جنگ در هر صورتش بده
نمی تونم بففهمم چطور ممکنه کشتن و خونریزی می توههراه مناسبی برای حل مشکلات آدمها باشه
آقای مصطفی حمله امریکا به افغانستان رو مثال زده
مگر طالبان الان از افغانستان رفته اند که این جنگ رو خوب بدونیم؟ یا مگر می شود باور کرد امریکا در حالی که در افغانستان حضور داره نتونه طالبان رو کامل ریشه کن کنه؟ یا مگر میشه باور کرد خود قدرتهای بزرگ در تجهیز طالبان بی تاثیرند که فکر کنیم این جنگ خوبه؟
خشونت با خشونت پاک نمی شود و هیچ جامعه ای با جنگ بهبود پیدا نمی کنه
.
یاد اون بخش از نوشته سلینجر افتادم که میگه
من خودم به این جنگ اعتقاد دارم. اگه نداشتم، می رفتم اردوگاه سربازای معترض به جنگ و اونقدر تبر می زدم تا جنگ تموم بشه. من به کشتن نازیا و فاشیستا و ژاپنیا اعتقاد دارم،چون غیر از این راه دیگه ای به فکرم نمی رسه. اما از طرف دیگه واقعا اعتقاد دارم وظیفه ی اخلاقی همه مردایی که توی این جنگ بوده ن یا هستن اینه که وقتی جنگ تموم شد دهنشونو ببندن و دیگه اصلا اسمشم نیارن.ء
دیگه واقعا وقتشه بذاریم مرده ها بی هیچ فخر و اعتباری بمیرن. خدا می دونه که برعکسش تا حال جواب نداده. ولی اگه ما برگردیم، آلمانیا برگردن، انگلیسیا برگردن، ژاپنیا و فرانسویا و بقیه مردا برگردن ، و همگی از قهرمانا و سوسکا و سنگرای تک نفره و خون حرف بزنیم و بنویسیم و نقاشی کنیم و فیلم بسازیم، اون وقت نسلای آینده محکومن گیر ِ هیتلرهای آینده بیفتن.ء
پسر بچه ها هیچ وقت یاد نگرفتن جنگو تحقیر کنن و ازش بیزار باشن و یا به عکس سربازا توی کتابا بخندن. اگه به پسربچه های آلمانی یاد داده بودن که خشونتو تحقیر و مسخره کنن، اون وقت هیتلر مجبور بود الان برای اینکه بتونه خودی نشون بده بره یه غلط دیگه ای بکنه
منظورت از اصول اخلاقی نسبی چیه ؟ نسبی به زمان ؟ نسبی به مکان ؟
یعنی تو می گی در برهه ی زمانی 8 سال اصول اخلاقی مردم آمریکا کنفیکون می شه ؟
من میگم نمی شه . یه سری ضوابط اخلاقی ثابت برای آمریکایی ها وجود داره که مخالف جنگ بودن جزوش نیست و لذت سود بردن توش هست و وقتی جنگ مخالف سود باشه مردم مخالف جنگ می شند ( در واقع به سود نکردن اعتراض می کنن نه به جنگ کردن )
چقدر کار خوبی کردی که ایمیل زدی رفیق. اینجوری با این حافظهام یادم موند که بیآم اینجا.
راستش من کلیت حرفی که زدم با سوالی که
پرسیدی زیاد مرتبط نبود. بحث من سر یه مسأله کلی بود. اینکه اصولآ نسخهی مطلق پیچیدن برای پدیدههایی که انسان با اون در ارتباطه یه مقدار از نظر من غیرقابل قبوله.
میدونی منظورم چیه؟ من خودم همیشه موقع نتیجهگیری بحث که میشه خیلی زیاد بااحتیاط میرم جلو. یعنی یه متنی رو مینویسم و دوست دارم خواننده برداشت خودش رو داشته باشه. به نوعی من برداشتم رو به خواننده القاء نمیکنم. نمیگم خوبه یا بده. دو تا سبک متفاوته. شما در طول متن کاملآ واضح نتیجهگیری میکنی. که خب خیلیها باهات موافق یا مخالف میشن. ولی من سعی نمیتونم زیاد اینجوری بنویسم. برای همین برداشتهای مختلفی از متنهای من میشه.
برای همین توی قسمت نظرات یهو میبینی که بحث رفته جایی که اصلآ فکرش رو هم نمیکردم. یعنی نسخهای که در پستهای شما نویسنده میپیچه و خواننده باهاش مستقیمآ درگیر میشه، در پستهای من خوانندههای مختلف میپیچنش. برای همین نسخهها با هم تفاوت دارن. به چالش کشیده میشدن. به بحث گذاشته میشن. نقاط مثبت و منفیشون در میآن.
------------------------------
ولی در مورد اون مطلبی که گفتی. به نظر من ذات ضدجنگ بودن در وجود انسانها هست. ممکنه که در مواقع جنگ تبلور پیدا کنه. در بهترین شرایط باز هم هستند کسانی که ضد جنگ باشند. هر چند کشوری مثل آمریکا سود فراوانی ببرد. ولی تظاهرات ضدجنگ خواهد بود. یا حتی اگر تظاهرات ضدجنگ را تظاهرات اندیشههای ضدجنگ بدانیم و به نوعی به صورت یک موج مجازی غیرقابل رویت ببینیم، این موج همیشه وجود داشته و خواهد داشت.
همیشه روحهایی هستند که جنگ را برنمیتابند. به هیچ شکلش.
حرفت از یه نظر منطقیه ولی همون طوری که می گی فرق ما در سبک نوشتن . من نظرم رو به خواننده القا نمی کنم بلکه مسقیم و رک نظری که خودم دارم رو می نویسم . خوبیه این کار اینه که تو هم میای و نظرت رو صریح می گی . حالا فرض کن که من نتیجه گیری خودم رو نمی نوشتم ، اون موقع تو میومدی چی می گفتی ؟ آخرش میومدی نظرت رو می گفتی در مورد این نوشته و اینکه تو چه نتیجه گیری می کنی .
اگه دقت کنی همین الان هم این اتفاق افتاده ، یعنی تو نتیجه ای که گرفتی رو نوشتی ، ولی خوبی ماجرا اینه که من از همون اول کفتم که نظرم و نتیجه گیریم از این موضوع چیه.
بدی سیستمی که تو می گی اینه که فقط می شه نظر بینندگان ، نویسنده بلاگ نقش معلم انشا رو پیدا می کنه که میاد اول یه موضوعی رو مطرح می کنی ولی آخرش رو خالی می زاره و بقیه میان ادامه ماجرا رو می نویسن
_____
منم نگفتم همه به دلیلی سود نکردن میان تظاهرت ، گفتم جمعیت زیادی از اونها
ضمنا با این حرف هم موافق نیستم که ادم ها بالذات مخالف جنگن.
من تقریبٓ مطمئنم که ما اختلاف جهانبینی زیادی با هم نداریم. یعنی دیدها اونقدر که روشها مختلف هستن، اختلاف ندارند.
اختلاف بین دو روش وجود داره. ولی در ماهیت شاید به یک جا ختم بشه. من هم نگفتم این سبک شما بده. گفتم من نمیتونم با این روش برم جلو. راستش راجع به خیلی چیزها توی این دنیا مطمئن نیستم. یعنی وقتی چند تا چیز که راجعبهشون مطمئنی زیر سوال میره، به مرور زمان یاد میگیری که روی هیچ چیز این دنیا - مخصوصآ عوامل بشری - نمیشه صد در صد حساب کرد. اینجا بحث چالشی شد چون من اینجوری اومدم جلو. به سبک نوشتنتون نقد وارد کردم. سبک رو به چالش کشیدم، نه متن رو. من با خیلی جاهای متنت موافقم. و به نظرم استعدادی که داری خیلی راحت میتونه تبدیلت کنه به یک بلاگر پر خواننده. هر چند ممکنه خوانندههات خاموش باشن.
تمام حرف من سر نحوهی نوشتنه. نحوهی پرداخت مسائل. البته این هم روشه و اتفاقآ خیلی از ژورنالیستها اینطوری مینویسند. میدونی، میخوام بگم سبکتون بیشتر مقالهای هست. یه مقاله وقتی چاپ میشه خوانندههاش رو داره. بعضی وقتها ممکنه مخالف و موافق هم داشته باشه. ولی میتونه گاهی چیز دیگهای باشه. میتونه نظرات دیگه رو به چالش بکشه. وقتی طرف اومد حرف زد و بحث کرد، همه یه نتیجهگیریهایی میکنن که شاید توی متنهایی شبیه مقاله به این نتایج نشه رسید.
میگم وقتی طرف به بحث کشیده میشه مجبوره بره مطالعه کنه، مجبوره روی حرفهاش فکر کنه، مجبوره Chalange کنه. توی این گیر و دار خیلیها که میخوان وارد بحث بشن ممکنه ببینن حرفشون زده شده. دوست دارن ببینن کی بهشون جواب داده.
من خودم با این نوع نوشتن معلم انشاءای خیلی چیزها یاد گرفتم.
ببین متوجم چی می گی در مورد سبک نوشتن ، ولی مشکل اساسی ماجرا رو نمی فهمم .
می گیرم که ممکنه من و شما تو خیلی چیزا با هم موافق باشیم ولی وقتی بخوایم بیاریمش رو بلاگ هر کدوم یه نحوی بیاریم . من می گم که روش تو باعث می شه که خواننده های بلاگ بیان و نظر شخصی شون را راجبه اون بحث در بلاگ بدن . خب من میگم چه اشکالی داره که تو اول بیای نظر خودتو ، رک و صریح بنویسی ، بقیه هم بیان نظرشون رو بگن . دقیقا ه نظر من اینجاس که بحث کردن پیش میاد و اون جریان مطالغه و ... یعنی من این نوع نوشتن رو chalange برانگیز می دونم .
___
نظر فرق می کنه ;)
راستی شرط می بندم که من از تو هم غیر مطمئن ترم ( در حقیقت امر ) ;)
آهان. حالا شد. وقتی من بدونم مطمئن نیستی راحتتر میخونمت. تمام این حرفهایی که زدم برای این بود که فکر میکردم به مواردی که راجع بهشون پست مینویسید مطمئن هستید.
این شد یه چیزی.
ارادتمندیم.
ارسال یک نظر