۱۳۸۸ آبان ۲۶, سه‌شنبه

باخدا بودن و بی خدا بودن مسئله ی تازه ای نیست . جنگ تازه ای هم نیست . اما چون جامعه ی جوان ایران در حال مواجهه با مسائل تازه ی جهان مدرن است ، و چون نظریه داروین و داروینیسم یکی از پایه های مهم رهایی از سنت هاست ، برای ما که در این نسل قرار گرفته ایم دیدن بحث های دین داران با بی دینان تازگی دارد.
اما من نمی خواهم در مورد بحث این دو گروه با هم صحبت کنم ، بلکه می خواهم یکی از روش های بحث را نقد کنم . یکی از انتقادات فراوانی که همیشه از جانب بی دینان به دینداران شنیده ام این است که اساس دین بر پایه جنگ خون خون ریزی است و با مراجعه به تاریخ پی خواهیم برد که مسجدو کلیسا و کنیسه ، چه خون هایی که نریخته اند .از جنگ های صلیبی مثال می آورند و حمله ی اعراب به ایران و مصر . جمله ی معروفی است که هیچ فیلسوفی یک کشیش را نکشته ولی یک کشیش هزاران روشن فکر و فیلسوف را به قتل رسانده .
به طور خلاصه اکثر بی دینان ( به نظر من ) اخلاق و منش دینداران را وابسته به قوانین وارد در دین آن ها می دانند .
این مشکل بحث است.
بیاییم به تاریخ 50 ساله ی اخیر نگاه کنیم . به قتل هایی که صورت گرفته ، به جنگ هایی که رخ داده . و ببینیم که دین داران بیشتر کشته اند یا بی دین ها .
تا جایی که من یادم می آید استالین یک بی خدا بود ، قتل عام هم تا دلتان بخواهد کرد ، سربازان آلمانی را هم کشت ، کلیسا ها را هم تخریب کرد ، مسلمانان را هم تبعید
چائوشسکو دیکتاتور رومانی یک بی خدا بود.
انور خوجه یک بی خدا بود.
پل پوت بی خدا بود.
رهبر کره شمالی هم امروز ، یک بی خداست.
در نیم قرن اخیر ، با خدایان بیشتر کشته اند یا بی خدایان ؟ قرار بود بی خدایان نماد مدرنیته باشند ، پس چرا قتل عام حاصل از بربریت توسط آن ها انجام شد ؟
اشتباه می کنید اگر فکر می کنید می خواهم جنگ و کشتار ادیان را زیر سوال ببرم. من می خواهم بگویم که اگر دینداران کشته اند ، بی خدا یان هم کشته اند ، اتفاقا روشنفکران را هم کشته اند ، مخالفانشان را هم .
می خواهم بگویم کشتن و قتل عام و سوء استفاده ، ربطی به اسلام مسیحیت و بودا و آتئیسم ندارد ، ربطی به خدا و بی خدا ندارد ،مشکل جای دیگری است . مشکل قدرت است . مشکل اراده ی قدرت است.
اگر بی خدایان تا 50 سال پیش کم تر از دین داران کشته بودند ، لزوما به این دلیل نیست که انسان های پاک و منزه تری بوده اند. اقلیت مظلوم است ، چه اخوان المسلمین باشد ، چه هم. ج.ن.س گرایان مقیم تهران
مظلومیت بی خدایان نه از بهر مدرن بودن ، که از بهر بی قدرت بودن بوده . اساسا بحث حرص به قدرت معطوف به دیدگاه های فلسفی نیست ، مربوط است به ذات انسان ، که بی خدا و با خدا نمی شناسد .
این ها را گفتم تا دو چیز را به عرض برسم . اول آن که دین دار و بی دین در مجموعه ی بزرگتری از فلسفه ی ذهنی شان طبقه بندی می شوند که اسمش موجودی است به نام انسان. موجودی حریص به قدرت و سوء استفاده کننده به آن . چه با خدا به حکومت برسد و چه بی خدا ، از مذهبش سوء استفاده خواهد کرد ( تا به امروز که این طور بوده)
دوم آنکه در بحث فلسفی نباید اشخاص را درگیر کرد . نمی توانیم اصل اسلام را ببریم زیر سوال ، برای آن که مثلا در حمله به ایران چشم مردمان را در می آوردند ( مثلا ) نمی توانیم آتئیسم را زیر سوال ببریم چون بابایی به نام استالین به اسم متریالیسم مردم را به کار در سرما وادار می کرده . چون به نظر من فلسفه مستقل از اشخاص است و راه تحلیل فلسفه ، نه در تحلیل افراد معتقد به آن ، بلکه در تحلیل مبدع آن و اثر اصلی آن فلسفه است .
شاید از همین روست که مارکس ادعا می کند که من مارکسیست نیستم .
شاید اکر محمد بیشتر زنده می ماند اعلام می کرد که من مسلمان نیستم.

4 نظرات:

مصطفی موسوی گفت...

تو مخاطتبت اینجا فقط خدا ناباورهان یا سکولار ها هم قاطی بحثت هستند؟

Aran گفت...

اصولا مرتبط با کسایی که افراد مختلف رو معرف ادیان و عقاید می دونن.

مصطفی موسوی گفت...

تف تو ذات اونی که حرفی غیر از این حرف تو بزنه

نيما گفت...

لذت بردم از دو كلام حرف حساب و براي كساني كه بيشتر ميخان خداي بعضي انسان ها ( قدرت ) را بيشتر بشناسن كتاب "برنده تنهاست" پائلو كوئليو رو معرفي ميكنم . كه با داستان بسيار زيبايي خدايان مدرنيته و قدرت انسان هاي امروزي رو به زبان آورده .