۱۳۸۸ تیر ۲۷, شنبه

زن و زنجیرهایش

کارل مارکس در مانیفست کمونیست اشاره می کند پرولتاریا چیزی برای از دست دادن ندارد ، بجز زنجیر هایش. به نظر می رسد که این فقط پرولتاریا نیست که زنجیر های زیادی برای از دست دادن دارد. در جمله مارکس ، جای پرولتاریا می شود واژگان بسیاری را جا داد . و در شرایط فغلی ، می توان براحتی واژه ی زن را جایگزین پرولتاریا کرد.
چیزی که از نظر مارکس باعث شده پرولتاریا ، چیزی به جز زنجیر هایش را برای از دست دادن نداشته باشد این است که این طبقه با وجود کار فراوان و مشقت بار ، نه تنها تحسین و تشویق نمی شود ، بلکه بد ترین بلاها و قانون های تبعیض آمیز بر سرش هوار است . چرا باید فکر کنیم که مظلوم فقط کارگری است با با صورت خاکی و دست های گبره بسته ؟ مظلوم می تواند زنی باشد با شلوار جین و لباس اتو شده و عطر فرانسوی . همان طور که شرایط و قرائن مرحله فعلی ، تایید کننده ی وجود این ظلم است.
چه چیزی باعث شده که این مرحله ، به نظر من ، اوج ستم علیه زنان در تاریخ ایران باشد ؟ آیا روابط اجتماعی پیش رفت نکرده ، یا حکومت قاجار ، مروج فمینیسم بوده ؟ مسلما خیر ، اما نکته ی حیانی در پذیرش شرایط است ، نه در وجود شرایط. شاید اگر امروز ما به دوران قاجار نگاه کنیم ، آه و افسوس بخوریم از این همه ظلم و ستم . اما این فقط یک طرف قضیه است. توقعات زنان آنزمان چه بوده ؟ جز موارد استثنائی ، هم سو با همان شرایط . به عبارت بهنر ، روابط اجتماعی ، با آرمان های اجتماعی مردم هم خوانی داشته و این دو یک دیگر را دفع نمی کردند . اما موقعیت فعلی چیست ؟ به طور مسلم با ورود علم و دانش و فرهنگ ، افزایس سطح سواد و ... زنان با سرعتی سریع تر از روابط و قوانین اجتماعی ، شروع به رشد کردند و سعی در تغییر نقش سابق خود کردند . آن ها دیگر مطبخ و پوشک نمی خواستند.
اما این رشد نا متوازن ، باعث شد که این رشد محدود به تئوری شود و آن چنان به مرحله ی عمل نرسد . و این همان تفاوت زن امروز ایرانی ، با آن زن قجری است . آگاهی عقلی . چیزی که بیش از پیش شرایط را نفرت انگیز می کند . حالا زمانی است که زنان مفهوم ظلم را می دانند و مطمئنند که این چیزی که بر سرشان می آید ، چیزی جز ستم نیست . این آگاهی نفرت آور ، عذابی است بد تر از خود ستم .
اگر سابق بر این زنان در همان مطبخ ها جا خوش کرده بودند و مطیع اوامر جنسی و غیر حنسی مردان بودند ، و از این ظلم چیزی نمی دانستند و فکر می کردند این کار خداست و سرنوشت است و توازن طبیعت ، امروز این ستم ها " مدرن " شده اند و به استبداد قبلی پیشوستند و بر سر زنان می ریزند . اگر امروز مرد ایرانی ژست مدرنی به خود می گیرد ، دلیلی بر عقل مدرنش نیست. او استبدادی نرم تر ، بلند مدت تر و صد البته مدرنتر را به زنان تحمیل می کند . نوعی شکنجه ی دراز مدت
زنان قوانین تبعیض آمیز را به چشم می بینند ، هم چنان در یافتن شغل با مردان برابر نیستند ، نمی توانند در بعضی رشته ها تحصیل کنند ، گرفتار بومی گزینیند ، شال و روسری و مانتو و گشت ارشاد ، تابستان و زمستان همراهشان است ، همیشه نگران رابطه با پسرانند تا مبادا "برایشان حرف در بیاورند" ، نمی توانند احساس خود را به جنس مخالف ابراز کنند چون دختر باید "محجوب" باشد ، حظانت ( ؟) بچه شان را نمی توانند بدست بگیرند ، در طلاق اغلب مضرورند ، ارثیه شان نصف و بکارتشان اکسیر حیاتشان است . اگر آن را " بی مورد " از دست دهند بی آبرو خواهند شد ، به مدیریت های کلان نمی رسند ، عقلشان از دید بعضی فضلا نصف مردان است ، به آن ها تجاوز می شود و آن ها از ترس اعلام این بی آبرویی خودکشی می کنند ( صفحه ی حوادث روزنامه پر از امثال این اخبار است ) و با پدرانی مواجهند که همیشه حق وتو دارند .
و این پایان رنج نامه ی آنان نیست. آن ها مجاز به استفاده از موقعیت ها نیستند ، که هیچ ، در مجازات اما تقریبا با مردان برابرند و چه برابری ای . آن ها زندانی می شوند و شاید هم شکنجه ، اعدام می شوند و شلاق می خورند . حتی در مواردی از مردان هم برابرترند و مفتخر به احکام دیگری هم چون سنگسار.
مجاز نبودن و محاکمه شدن

فکر می کنم همه مان ( به قول مارکوزه ) بدانیم که وضعیت فعلی انقلابی نیست ، حتی شاید پیشا انقلابی هم نیست . پس چه چیزی باعث شده که ما ، و زنان بسیار بیشتر ، با این شور و اشتیاق به خیابان برویم و نعره بزنیم . یا شب ها بانگ الله اکبر سر بدهیم ؟ درست است که وضعیت انقلابی نیست ، اما وضعیت نفرت آور است . و این نفرت انگیز بودن برای زنان چندین برابر مردان قابل احساس است . این نفرت به تبعیض منتظر یک گشایش سیاسی برای فریاد زدن بود . نه اینکه لزوما در تظاهرات شعار برابری طلبانه داده شود ، نه ، نفرت منتظر فریاد بود . این فریاد هر چیزی که باشد ، مطمئنن ریشه ی اصلیش به همان تبعیض بزرگ بر می گردد . حال فرقی نمی کند که این فریاد در قالب موج سبز باشد یا خیر. این وضعیت نفرت آور آن ها را مجاب به شورش می کند ، مجاب به نعره زدن. چه کسی می تواند بگوید که آن ها موحق نیستد ؟ آنها اجازه ی ورود به مراتب بالا را ندارند ، اما به طرز رقت انگیزی محاکمه و مجازات هم می شوند ، آنها نمی توانند چیز زیادی به چنگ آورند و هم چنان در گیر همان " سنت های مدرن " اند .

مارکس در جایی دیگر می گوید مرد در خانواده بورژوا و زن در خانواده پرولتاریاست . آقای مارکس این دفعه را راست می گوید . زنان چیز زیادی برای از دست دادن ندارند ، جز مشتی قوانین و روابط و سنت ها ، که مانند زنجیری به دورشان کشیده شده . آن ها زنجیر های فراوانی برای از دست دادن دارند ، بسیار فراوان . و در مقابل از دست دادن آن ها ، دنیای جدیدی را پیش چشم خود می بینند.
شاید شوق از دست دادن این زنجیر ها و ورود به جهانی تازه است ، که باعث شده ، زنان ، امروز ، پیشتاز فریاد های شبانگاهی الله اکبر باشند

7 نظرات:

ناشناس گفت...

روزگار تکرار بد مستیهاست ... و فراموشی هم مکرر می کند تلخیهای مکرر را ... ملک الشعرای بهار یه شعری داشت مال روزگار خودش... شاید بیانی بود از آرزوهایی دور دست...خوندنش امروز خالی از لطف نیست
.
.
به شاه پهلوی از جان دعا گوی
اگر پیدا و گر پنهانی ای زن
ثنای بانو و شهدخت و شهپور
بگو گر پیر اگر برنایی ای زن
سوی علم و هنر بشتاب و کن شکر
که در این دوره والایی ای زن
به کار علم و عفت کوش امروز
که مام مردم فردایی ای زن

ناشناس گفت...

حضانت

میثم الله‌داد گفت...

به عبارتي زن‌ها آگاهي پيدا کرده‌اند نسبت به ظلمي که قرن‌هاست به آن‌ها مي‌شود. و مردها هم به اين موضوع واقفند. و حتي بعضي از مردها اين حق را به زن‌ها مي‌دهند که از اين ظلم رهايي يابند. به اعتقاد من مشکل از همين‌جا شروع مي‌شود.
يعني ما همه‌گي مي‌دانيم که چه نمي‌خواهيم، ولي دقيقاً نمي‌دانيم که چه مي‌خواهيم.
شرايط اعتراضي الآن ولي چيزي متفاوت است. يعني عده‌اي از مردم دوست دارند به همان فضاي آرماني اول انقلاب برگردند. جايي که همه از خود گذشته‌گي مي‌کردند و چشم داشتي نداشتند. مردم سختي‌ها را مي‌پذيرفتند و با آن کنار مي‌آمدند. چون احساس مي‌کردند چيزي را به دست آورده‌اند که با تمام سختي‌هايش شيرين است. الآن ولي بعضي از مردم براي از دست ندادن آن مبارزه مي‌کنند. يعني به اين نتيجه رسيده‌اند که آن سهم خود را دارند از دست مي‌دهند.
اين فرصت، فرصتي براي بيرون ريختن تمامي بغض‌هاي فروخورده است که خشم تاريخي زنان را هم شامل مي‌شود.

مصطفی موسوی گفت...

من هم دیروز داشتم به این فکر میکردم که تو این قضایای اخیر چرا زنها پر رنگ ترند؟
بیشترین آسیب رو اونها دیدن قابل احترامه این حضورشون و شجاعتشون
.
البته میدونی ذاتا سنتی فکر میکنم راجع به زنها ، مخصوصا زنهای ایرانی رو دارای اون ظرفیت نمیبینم که بخوایم مثلا محدودیتهاشونو برداریم
.
وجود این محدودیتها رو لازم میدونم و منطقی

نویسنده مهمان گفت...

به قول مصطفی بانوان در جریان اخیر حضور پررنگی داشتند و حتی به نوعی این جریان رو به جلو هل می دادند.گاهی به وضوح حس می کردم که گویا می خوان به مردا درس مردونگی بدن.
و این حضور پررنگ به نظر من نشون دادن یه جور اراده برای پاره کردن اون پیله ی سنتی هستش.

والبته من برعکس مصطفی، زن های نسل فعلی رو دارای ظرفیت هایی فراتر از این حرفا می دونم.

ZoHrE گفت...

من فکر می کنم اعتراض های اخیر بیشتر از اینکه تحت فشار شرایط سیاسی باشد، تحت تاثیر شرایط و شختگیری های اجتماعی است و حضور پررنگ زنها نه تنها برای اعتراض به محدودتر بودن خودشان که حتا برای اثبات وجود و حضور پر رنگشان در جامعه است . حضور و نقش زنان را نه تنها حاکمان که مردان مبارز کنار خودشان نیز انکار کرده اند و یا کم ارزش دانسته اند
این مطلب خیلی به دلم نشست
مرسی

پویش گفت...

این متن عالی بود رفیق/ برای کار تو سایت کمپین فرستادمش